بصیرت دینی _ یعنی بصیرتی که دین معرف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل می شود _ با علم متفاوت است اما علم زشمینه­ساز چنین بصیرتی است؛ امام­علی(ع) در توصیف علمای ربانی می­فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ. یعنی اینها افرادی­اند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کرده­اند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت می­کند.

مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو می­کند و در این هنگام در­می­یابد که اگر ریشه­های علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشه­ها رفته رفته پیشروی کرده، سبزی ها را از بین می­برند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص می­تواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا ­کند.

بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید. وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبه­ای می­رسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفاف­تر از قبل را پیدا می­کند. لذا از بصیرت تعبیر به روشن­دلی و روشن بینی می­شود. مولوی می­گوید:

هر کسی اندازه روشن دلی غیب را بیند به قدر صیقلی

هرکه صیقل بیش کرد او بیش دید بیشترآمد به صورت او پدید

چنین صفای باطن و درك بالایی، نتیجه تقوای الهی، زهد نسبت به دنیا، آینده نگری و تفكر است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی به پدیده­ها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثه­ها و تجربه های آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سر­برآورد. به این ترتیب بصیرت همانند قطب­نما عمل می­كند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود. در نتیجه کسی که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی كه نسبت به امور پیدا كرده، در معرکه­های فتنه همانند شتر بچه­ای عمل می­کند که نه بار می­کشد و نه شیر می­دهد. ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در دو راهی­های زندگی که دو­راهی­های سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.

بصیرت دینی ـ که با حفظ تقوای الهی حاصل می­شود ـ به آدمی قدرت می­دهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق از باطل بپردازد؛ همانگونه که قرآن می­فرماید:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر از خدا بترسيد، خداوند قوه تشخيص حق از باطل روزيتان مى‏كند.

انسان بصیر می­تواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است،جدا کند. باطل همچون کف _ که روی آب را می­پوشاند_ ­بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب می­گردد و بر موج حق سوار می شود و خود را به پیش می­برد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین(ع) می­گفت: يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي. یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است که حقّ با باطل آمیخته می­شود و باعث اشتباه و گمراهی می گردد و آنگاه بصیرتی كه انسان مؤمن در اثر تفكر و تدبر در خود ایجاد كرده است، چراغ راه او خواهد بود.

البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا می­گیرد كه حتی مردم حقجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف می­گردند.در عرصه­ای كه گمراه كنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه می­كنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه می­گردد، و در­این­صورت تنها راه رهایی از انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است.

منبع: www.fekrejavan.ir